Web Analytics Made Easy - Statcounter

جام جم آنلاین- فرحناز چراغی؛ مسمومیتی که این روزها عنوان سریالی به خود گرفته و حواشی و شایعاتی بسیاری نیز برای دانش آموزان و خانواده ‌ها به دنبال داشته است. به دنبال مسمومیت دانش آموزان ابتدایی مدرسه مصباح، رعب و وحشتی در بین دانش آموزان مدارس دخترانه ایجاد و شایعه شده بود که چنین اتفاقی همزمان در چندین مدرسه دخترانه رخ داده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

البته انتشار مکرر و دست به دست شدن تصاویر بسیاری از صحنه حضور آمبولانس در مقابل مدارس دخترانه مهر تاییدی بر این موضوع بود.

که مدیر کل آموزش و پرورش استان کرمانشاه چنین موضوعی را تکذیب کرد.

بدون تردید مسمومیت دانش آموزان موضوع استرس زایی برای خانواده‌هاست که اگر مسئولان استانی و کشوری به طور جد این مساله را پیگیری و حل نکنند – با موج سواری رسانه‌های بیگانه و دامن زدن فضای مجازی به موضوع-این مساله نیز مانند روزهای اغتشاشات به یک بحران تبدیل خواهد شد.

«یوسف» پدر جوان یکی از دانش‌آموزان دبستان دخترانه شهید سپهر مصباح است که دختر کلاس اولش بر اثر مسمومیت راهی بیمارستان شده است، می گوید: از طرف مدرسه با ما تماس گرفتند و موضوع را با ما درمیان گذاشتند. وقتی به محل مدرسه رسیدیم ، کوچه و خیابان ها را آمبولانس گرفته بود. با ترس و لرز که چه بلایی سر دخترم آمده، او را در میان این شلوغی پیدا و به بیمارستان ۵۲۰ که نزدیک هم بود رساندیم.

وی ادامه می‌دهد: دانش آموزان بسیاری در وضعیت نامطلوب بودند و آمبولانس ‌ها به دانش آموزان رسیدگی می کردند.

دخترم توسط اورژانس بیمارستان معاینه و تحت آزمایش قرار گرفت. بعد از تهوع و استفراغ رنگ و رویش برگشت و بعد کمتر از یک ساعت خوشبختانه ترخیص شد.

مادر «یسنا » نیز می گوید: بچه ها اول صدای انفجاری را شنیده و بعد بوی بدی را استنشاق کرده بودند. سرخ شدن چشم و استفراغ از علائم بیشتر دختران دانش آموز بود.

وی ادامه می‌دهد: هدف افراد پشت این قضیه این است که دانش آموزان خود را راهی مدرسه نکنند. از مسئولان درخواست داریم با ورود قاطعانه‌ به این موضوع ، دانش آموزان و خانواده را از این ترس نجات دهند. این مادر که از بردن نامش خودداری می‌کند ، می افزاید: ترس و استرس بسیاری با شنیدن این خبر بسیاری از خانواده ها را در شوک فرو برد.

وی می گوید: دخترم از شدت ترس و اضطراب یکی دو ساعت در بیمارستان ۵۲۰ ارتش تحت کنترل و بستری بود و علایم ظاهری نداشت.

مادر «سنا »نیز با بیان اینکه راننده آژانس خبر این اتفاق و نبود دخترم را به همسرم داده بود، می گوید : جای شکر دارد که در حال حاضر حال دخترم خوب است و هیچ اتفاقی برایش رخ نداده بود.

وی ادامه می‌دهد: پدر سنا پشت تلفن از ترس تاخیر و نبود دخترمان بر سرش می زد.

محل کار و کاسبی پدر سنا از مدرسه بسیار دور است. او با فریاد و گریه از من خواست تا پیگیر نبود و تاخیر دخترمان برای رسیدن به آژانس شوم. خوشبختانه دخترمان در آن شلوغی آژانس را پیدا کرده بود و با تاخیر برگشت اما هنوز استرس شنیدن خبر انداختن مواد شیمیایی در مدرسه بر روح و جان من و همسرم است.

« پارمیس» دختر دانش آموز کلاس چهارمی مدرسه شهید مصباح درباره این اتفاق چنین توصیف می‌کند که ساعت ده صبح بود و ما سر کلاس نشسته بودیم. صدای انفجاری آمد و بوی نامطبوعی پخش شد. بعضی از دانش آموزان سردرد داشتند و تعدادی نیز چشمشان می سوخت. عده ای هم حالت تهوع و استفراغ داشتند. بعد ناظم مدرسه اعلام کرد که گاز سمی انداختند و دانش آموزان خواست تا به حیاط مدرسه بروند. به هر کدام از دانش آموزان هم از طرف مدرسه ماسک داده شد و تاکید کردند که ماسک بزنیم.

پارمیس ادامه می دهد : حال بسیاری از بچه ها بد شد. آمبولانس آمد . تعدادی به بیمارستان منتقل شدند و تعدادی هم در مدرسه تحت درمان قرار گرفتند ‌. برای بعضی بچه ها در مدرسه آنژیوکت و اکسیژن وصل کردند چون حالشان خوب نبود.

او که کلاس چهارم ابتدایی است ، می گوید: همه ترسیده بودیم و بعضی بچه ها گریه می کردندو بعضی ها جیغ می زدند. مدرسه خیلی شلوغ شده بود.

مسمومیت دانش‌آموزان ناشی از ترکیبات شیمیایی در کرمانشاه هم اتفاق افتاد و این در حالی است که مدیر کل آموزش و پرورش سعی در کتمان و عدم رسانه‌ای کردن این خبر مهم را داشت. «سلمان محمدی » عامل مسمومیت و بستری شدن دانش آموزان در بیمارستان های شهر را جو روانی سلسله واری عنوان می کند؛ که طی چند روز اخیر در بین مدارس استان شایعه شده بود.

وی بدون تایید مسمومیت دانش آموزان با ترکیبات شیمیایی، تصریح می‌کند: همه مسئولان امر پای کار هستند. گروهی بازرس از آموزش و پرورش با شنیدن خبر در محل مدرسه حضور پیدا کردند و موضوع در دستور کار آموزش و پرورش استان قرار دارد.

مدیر کل آموزش و پرورش استان کرمانشاه ادامه می‌دهد: بر اثر فشار روحی و روانی حاصل شده ، چند دانش آموز به بیمارستان امام خمینی ( ره) منتقل و بصورت سرپایی بستری و در حال حاضر همگی مرخص شدند.

وی تاکید کرد: خبر انتشار گاز سمی و شیمیایی و هر نوع موضوعی از این دست شایعه و کذب است و پذیرفتنی نیست. حال این دانش آموزان تنها بر اثر استرس و فشار روانی خراب شده است وگرنه موضوع مسمومیت ناشی از گاز سمی و ترکیبات شیمیایی منتفی است.

وی می افزاید: مسئولان امنیتی و بهداشتی استان کرمانشاه پای کار هستند و تنها استرس و فشار ناشی از شایعات باعث این موضوع شده است.

محمدی با بیان اینکه حفظ جان سلامت دانش آموزان خط قرمز ماست ، اضافه می کند: هنوز گزارش علمی از مسمومیت دانش‌آموزان گزارش نشده است و مورد فوتی هم نداشته ایم.

مدیرکل آموزش و پرورش استان کرمانشاه می‌گوید: تعداد دانش آموزان انتقالی به بیمارستان که بر اثر ترس و فشار روانی دچار افت فشار و…شده بودند، ۱۵ الی ۱۶ نفر بوده است.

محمدی در خاتمه نیز انفجار هر گونه شی یا گلوله و هر نوع مواد منفجره، همچنین انتشار بو را تکذیب می کند و می گوید: این گفته براساس تحقیقات انجام شده گروه بازرسین متشکل از نهادهای امنیتی، انتظامی حاضر در محل، می باشد.

وی بیان می‌کند: در راستای برقراری امنیت و آرامش خانواده و مردم ، نتایج آزمایشات و تحقیقات بزودی اطلاع رسانی و در اختیار رسانه‌ها و مردم کرمانشاه قرار خواهد گرفت.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: مسمومیت دانش آموزان آموزش و پرورش مسمومیت دانش آموزان آموزش و پرورش استان استان کرمانشاه ادامه می دهد ترس و فشار گاز سمی بچه ها بر اثر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۲۳۸۴۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان

مثل «باغچه‌بانی» که از نگاه کردن و رسیدگی به تک‌تک درختان باغش سیر نمی‌شود و از به بار نشستن آنها حظ می‌کند، چشم‌های او هم هر بار به سمت دانش‌آموزی سُر می‌خورد، می‌شکفد و غرق در شادی می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، سال‌هاست روی ویلچر نشسته و اما شانه به شانه دانش‌آموزانش راه می‌رود و به امید به بار نشستن تلاش‌هایش، درست مثل یک باغبان آنها را می‌پروراند. با خنده‌های «بی‌صدای» شأن می‌خندد و حرف‌های ناگفته‌شان را به خوبی می‌شنود و به آنها پاسخ می‌دهد.

«ایران جابری» حدود ۲۵ سالی است که هر روز به عشق دانش‌آموزانش مسیر خانه تا مدرسه را با ویلچر طی می‌کند تا به دبستان «باغچه بان» برسد؛ مدرسه‌ای که نامش همه را یاد جبار باغچه‌بان که اولین مدرسه ناشنوایان ایران را راه اندازی

اتاق خبر صبا - نستوه - ویرایش خبرگزاری - نسخه ۷.۴.۷، ساخت ۲۰۲۳۰۷۰۱.

Informationخبر «روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان (۷۴۹۶۳۶)» ذخیره شد


کرد، می‌اندازد.

در روزهایی که نام معلم بیش از هر زمان دیگری بر زبان‌های جاری می‌شود، گروه ایمنا مسیر هشتاد کیلومتری را پیمود تا در سفر نیم‌روزه‌ای به شهرضا، روایت‌گر زندگ ی «ایران جاوری» معلم دارای معلولیتی باشد که زندگی را موهبت خداوند به خود می‌داند، باشیم.

لبانش خندان و چشمانش پر از شور و عشق زندگی کردن بود، این را به وضوح می‌توانستی ببینی، دلیل‌اش معلوم است، در طول تدریس، حضور بچه‌ها، دنیای پاک و شیطنت‌های خاصشان به او روحیه می‌دهد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچه‌ها خوشحالش نمی‌کند، این معلم فداکار با وجود بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» که از سال‌ها قبل درگیر آن شده و ویلچرنشین است، باعشق و علاقه فراوان و انگیزه بسیار بالا هر روز سرکار خود حاضر شده و اوقات بسیار زیادی را برای خدمت به دانش‌آموزان معلول آموزشگاه باغچه‌بان شهرضا صرف می‌کند.

جاوری به سادگی شروع به معرفی خود می‌کند: در ششم بهمن ۱۳۵۱ در اصفهان به دنیا آمدم و از سن ۱۲ سالگی به تدریج دچار بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» شدم، دیستروفی عضلانی به بیماری ژنتیکی بازمی‌گردد که موجب ضعف پیشرونده و تباهی عضلات اسکلتی بدن (یعنی همان عضلاتی که هنگام حرکت ارادی به کار می‌گیریم) می‌شود. در طول دوران تحصیل تا قبل از سن ۱۲ سالگی همواره در مدرسه به عنوان دونده و کوهنورد مشهور بودم و هیچیک از دانش‌آموزان پای رقابت با من را نداشتند، به طوری که یک روز با یکی از دانش‌آموزان کلاس پنجم با تعیین مسافتی توسط معلمان مسابقه دو برگزار شد و دوستم با گریه از معلم درخواست تعویض مرا داشت، چرا که می‌دانست برنده مسابقات هستم، بسیار خرسند بودم که در آن مسابقه برنده می‌شوم و رتبه کلاس‌ام بالا می‌رود، هنگامی که سوت مسابقات نواخته شد هر دو شروع به دویدن کردیم، اما در میانه مسیر بدون هیچ‌گونه اتفاقی، دیگر نتوانستم مسافت را طی کنم و نتایج مسابقات به نفع دوستم تمام شد، در مسیر بازگشت به منزل به دلیل شدت ناراحتی و استرس به زمین خوردم و شروع بیماری‌ام هم از آنجا بود، افراد که به این بیمار مبتلا هستند بارها بر زمین خوردن‌ها مکرر را تجربه می‌کنند، در دیسترفینوپاتی‌های شدید، ضعف عضلانی به تدریج باعث ایجاد جمع‌شدگی و انحراف در ستون فقرات و دست و پا می‌شود و این تغییر شکل‌ها حمل و نقل بیمار را مشکل‌تر می‌کند و شدت ضعف عضلانی بازهم افزایش می‌یابد.

او ادامه می‌دهد: در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتماد به نفس بالایم هیچ نگاه ترحم‌آمیزی به من نشد، همه اینها را مدیون خانواده‌ام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند، در طول دوران تحصیل همواره سعی داشتم از گوشه‌گیری پرهیز کنم، به همین خاطر رابطه خوبی با همکلاسی‌هایم برقرار کردم و دوستان زیادی دارم، برای کنار آمدن با این بیماری دوران بسیار سختی را گذراندم، چرا که همیشه خاطرات مسابقات دو و کوهنوردی یادآور روزهای خوش زندگی‌ام بود، اما دیگر نمی‌توانستم بدوم یا از کوه بالا بروم!

جاوری بیان می‌کند: از بچگی می‌خواستم معلم شوم و با گرفتن گچ در کنار تخته سیاه با دانش‌آموزان زندگی کنم و اکنون بدون اینکه احساس کنم بیمارم، زیباترین احساسات را نثار زیباترین گل‌های باغچه علم و دانش می‌کنم، در سال ۷۰ در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، همان سال در دانشگاه تهران قبول شدم و در رشته الهیات لیسانس گرفتم و تا پایان تحصیلات، به جز سختی‌هایی که برای بالا رفتن از پله‌های دانشگاه متحمل شدم، مشکل خاصی نداشتم و تنها به دلیل وجود پله‌های دانشکده، مجبور به استفاده از ویلچر شدم، اما بعد از گرفتن لیسانس، به دلیل تحصیل در رشته الهیات با گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی باید در سازمان ارشاد و به تبع آن ادارات استخدام می‌شدیم با توجه به این رشته و علاقه شدیدی که به شغل معلمی داشتم، ابتدا به اداره ارشاد و کتابخانه‌های سطح شهر مراجعه کردم، اما من را نپذیرفتن و در ادامه برای پیدا کردن شغل هر هفته از سال ۷۴ تا ۷۹ به اداره آموزش و پرورش استان می‌رفتم، اما به علت شرایط بیماری‌ام کاری که مناسب من باشد، پیدا نمی‌شد تا اینکه در این رفت و آمدها مکرر یکی از مسئولان آموزش و پرورش، حضور در مدارس استثنایی را پیشنهاد دادند.

این معلم پر تلاش می‌گوید: پس از روزها و سال‌ها بالاخره در ششم اردبیهشت سال ۷۹ که به هیچ وجه نیروی از سوی آموزش و پرورش جذب نمی‌شد، به طور معجزه آسایی یک ابلاغیه هشت ساعت حق‎‌التدریس در مدرسه استثنایی باغچه‌بان به عنوان معلم پرورشی صادر شد، با وجود وضعیتم مدیر مدرسه با خوبی استقبال کردند و حتی با خنده بدون اینکه حتی کوچک‌ترین اشاره‌ای به وضعیت جسمی‌ام کند، مرا پذیرفت.

شعرخوانی دانش‌آموزان ناشنوا با استفاده از شیوه‌های ابتکاری و خلاق

این معلم پرورشی فداکار روزهای اولیه شروع دوران معلمی‌اش را این‌گونه روایت می‌کند: مدرسه باغچه‌بان ویژه افراد ناشنوا، نابینا، کم توان ذهنی و چند معلولیتی بود، به دلیل تحصیل در رشته الهیات، هچ‌گونه آشنایی با این محیط نداشتم، اما چون در دوران دانشگاه خط بریل را یکی از دوستان دوره تحصیل دانشگاهی آموخته بودم و به خط بریل برای او نامه می‌نوشتم تا حدودی به آن آشنا بودم، اما با حرکات ایما و اشاره دانش‌آموزان ناشنوا به هچ‌وجه آشنایی نداشتم که با کمک همکاران و در کنار دانش‌آموزان طی دو هفته زبان اشاره را آموختم و سر کلاس درس رفتم.

او می‌افزاید: در طول تدریس، حضور بچه‌ها، دنیای پاک و شیطنت‌های خاصشان به من روحیه می‌داد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچه‌ها خوشحالم نمی‌کرد، اگر خوشحال بودند از صمیم قلب برایشان خوشحال می‌شدم، از سال ۷۹ تا ۸۴ به عنوان معلم پرورشی حق‌التدریس توانستم از سوی آموزش و پرورش استان عنوان معلم نمونه را کسب کردم و در دوران خدمتم ضمن یادگیری رشته کامپیوتر، فعالیت‌های مورد نیاز مدرسه را انجام می‌دادم.

جاوری با اشاره به اینکه تلخ و شیرین کار با کودکان استثنایی زیاد است، می‌گوید: شیرینی لحظه سخن گفتن یک دانش‌آموز ناشنوا را با هیچ حس لذت‌بخش دیگری عوض نمی‌کنم، زیرا دنیای این کودکان خاص، بی‌ریا و پر از صداقت است، این دانش‌آموزان با چشمان خود می‌شنوند و با دستان خود سخن می‌گویند، به همین دلیل سعی کردم با کمک آنها گروه سرودی را در مدرسه تشکیل دهم که باورش برای بعضی از افراد سخت بود، چرا که معتقدم این بچه‌ها با چشمانشان می‌شنوند و با دست‌هایشان حرف می‌زنند؛ دنیای آن‌ها آنقدر متفاوت است که فارغ از هیاهوی مردم این جهان به گفت‌وگو با هم می‌نشینند.

او معتقد است: هر صدایی برای خودش ارتعاش خاصی دارد و تمام استخوان‌های بدن ما ارتعاش را درک و حس می‌کنند؛ چون گوش ما می‌شنود، ما یاد گرفته‌ایم که صداها را از طریق گوش بشنویم، اما افراد کم‌شنوا از طریق کل استخوان‌های بدنشان قادر به در یافت ارتعاش صداها هستند، از این‌رو گروه سرود ناشنوایان مدرسه باغچه‌بان استثنایی شهرضا را با استفاده از شیوه‌های ابتکاری و خلاق به جایگاهی برتر در سطح شهر رساندم.

این مربی توانا نحوه آموزش اجرای سرود و انتقال جان کلام به ناشنوایان و تشکیل گروهی سرودی موفق را این گونه بیان می‌کند: روزی که کنار تخته سیاه تدریس می‌کردم، احساس کردم بچه‌ها لذتی از خواندن شعر نمی‌برند و خیلی سعی کردم که احساس شعر را به بچه‌ها انتقال دهم؛ اما نشد تا اینکه ریتم شعر را با اجرا و با کمک معلمان روی دستانم آوردم و چندین ماه آموزش اشعار به دانش‌آموزان را پیگیری کردم و وقتی بچه‌ها اجرا داشتند، کسی باورش نمی‌شد که بتوانند محتوای شعر را این قدر زیبا و با احساس با دستانشان بیان کنند.

جاوری هدف از آموزش به این کودکان را وارد کردن آنها به جامعه عادی عنوان می‌کند و می‌گوید: معلمان آموزش و پرورش استثنایی، افرادی صبور، فداکار و با والدین هم در ارتباط هستند، مسئولیت عمده این معلمان، ارائه آموزش و تمرین‌های درمانی به دانش‌آموز است.

جامعه معلولان شهرضا را راه‌اندازی کردم / ‏‬آموزش زبان انگلیسی و عربی به دانش‌آموزان روشن‌دل

او ادامه می‌دهد: بازه زمانی که وارد آموزش و پرورش نشده بودم از سال ۷۴ تا ۷۹ جامعه معلولان شهرضا را راه‌اندازی کردم و در این دوران به مرکز بهزستی شهرضا مراجعه می‌کردم که متوجه وجود اتاق‌های بدون کارایی شدم و از مسئولان آن اداره درخواست کردم که یکی از اتاق‌ها را برای تدریس زبان انگلیسی در اختیارم بگذارند، البته بعضی روزها عصرها در منزل خود بدون هیچ هزینه‌ای مکالمه زبان انگلیسی و آموزش زبان عربی، قرآن به زبان انگلیسی را برای دانش‌آموزان نابینا انجام می‌دادم و تاکنون زبان‌آموزان نابینای زیادی را تربیت کرده‌ام، همچنن سعی کردم در جذب دانش آموزان به مسائل دینی و آموزش احکام نماز و روزه بسیار خلاق عمل کنم تا دانش‌آموزان با اشتیاق بیشتری در این مسیر گام بردارند.

این معلم فداکار که در آستانه بیست و پنجمین سال خدمت در آموزش وپرورش به سر می‌برد، همچنین نویسنده کتاب بازی‌های بومی و محلی است که با استقبال زیاد جامعه فرهنگی و دانش‌آموزان مواجه شده و حکم قهرمانی در رشته ورزشی بوچیا را نیز در کارنامه فعالیتی خود دارد، می‌گوید: به واسطه معلولیتم و درک متقابل درد و رنجی که این دانش‌آموزان متحمل می‌شوند و عشق و علاقه به آنها، هر روز با انگیزه بیشتری بر سرکار خود حاضر می‌شوم.

جاوری که خوش خلقی و حسن رفتارش زبانزد همکاران، والدین و دانش‌آموزان است، در ادامه از دغدغه خود برای دانش‌آموزان استثنایی می‌گوید: آرزویم فراهم شدن امکانات کافی برای دانش‌آموزان کم توان ذهنی و معلول است و دوست دارم شرایط کاری برای آینده آنها فراهم شود، همچنین به مدارس فنی و حرفه‌ای مختص آن‌ها نیاز داریم، چرا که باید در آینده استقلال پیدا کنند، دغدغه آینده آنها بزرگترین نگرانی ما و خانواده‌هایشان است و البته با توجه به نیازی که در آن‌ها دیده می‌شود، شرایط گفتار و درمان برای آن‌ها فراهم شود.

او می‌افزاید: گاهی برخی خانواده‌ها خسته و ناامید می‌شوند و صبر و تحمل‌شان کم می‌شود، بنابراین براساس نیاز هر ماه جلسه‌ای با خانواده آن‌ها می‌گذاریم و سعی می‌کنیم با تک تک خانواده‌ها صحبت و به نوعی تزریق روحیه کنیم، البته راهکارهایی را پیش پای خانواده‌ها می‌گذاریم و با توجه به اینکه به اخلاق این کودکان به خوبی آگاهیم، سعی می‌کنیم بهترین راه حل را به آنها پیشنهاد کنیم و به آنها می‌گوئیم که این کودکان با دیگران هیچ فرقی ندارند و تنها پیشرفت کاریشان کمی کند است و در هر جلسه با پیشرفت‌هایی که از کودکان به آنها نمایش می‌دهیم، امید به آینده در دل خانواده‌ها جانی دوباره می‌گیرد.

این معلم ایثارگر در پایان، بدون احساس خستگی از ۲۵ سال تلاش در راه تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا می‌گوید: من عاشق کارم هستم و هیچ وقت نشده که بعد از ساعت‌ها کار احساس خستگی کنم، برای من کار با این بچه‌ها خود زندگی است که با هر کلمه جدیدی که بچه‌ها یاد می‌گیرند، دریچه‌ای تازه از امید به رویم باز می‌شود، بهترین صدا برا من، صدای کودکان ناشنوایی است که می‌کوشند تا به همه بگویند شنواترین هستند، بهترین تصویر برای من تصویری است که کودکان نابینا با آن خدا را وصف می‌کنند.

کلام آخر باغبان مهربان باغچه‌بان که با بغضی در گلو و اشک بر زبان جاری می‌شود: دغدغه‌ام آینده کودکان باغچه‌بان است که روزها و ماه‌ها را در کنارشان گذراندم، همیشه به فردای آنها می‌اندیشم، مهم است که نگاهی ویژه‌تر به آن‌ها داشته باشیم و خودمان را جای والدین این کودکان قرار دهیم، چرا که آن‌ها هم فرزندان همین آب و خاک هستند و نیاز به رشد دارند، پس هر آنچه را که برای کودکان عادی خواسته‌ایم و فراهم کرده‌ایم، را باید برای کودکان با نیازهای ویژه هم فراهم شود تا شاهد پیشرفت چشمگیر آنها نیز باشیم.

گزیده‌ای از همراهی یک روزه ایمنا با ایران جاوری را می‌توانید در اینجا مشاهده کنید.

کد خبر 749636

دیگر خبرها

  • ۱۴ منطقه فارس میزبان دانش آموزان قرآنی
  • اهدای ویلچر به خانه سالمندان توسط دانش‌آموزان مدرسه سمای سبز لاهیجان 
  • روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان
  • جذب سه هزار معلم جدید در هرمزگان
  • ۸۰ درصد مدارس استثنایی خراسان رضوی خیرساز هستند
  • معلمان در تعلیم و تربیت صحیح دانش‌آموزان نقش مهمی دارند
  • ۴۵ درصد دانش‌آموزان مازنی در فنی و حرفه‌ای تحصیل می‌کنند
  • ۸۰ درصد مدارس استثنایی استان خیرساز هستند
  • البرز به ۱۱ هزار کلاس درس جدید نیاز دارد
  • کمبود زمین برای ساخت مدرسه در البرز/ درخواست کمک از دستگاههای ملی